جدول جو
جدول جو

معنی خوار شدن - جستجوی لغت در جدول جو

خوار شدن
(بُ لَ پَ کَ دَ)
بدبخت شدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، ذلیل و بی ارج و ناچیز شدن:
بی اندازه زیشان گرفتار شد
سترگی و نابخردی خوار شد.
فردوسی.
هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند.
فردوسی.
گشادن در گنج را گاه دید
درم خوار شد چون پسر شاه دید.
فردوسی.
تا پدید آمدت امسال خط غالیه بوی
غالیه تیره شد و زاهری عنبر خوار.
عماره.
تقویم بفرغانه چنان خوار شد امسال...
قریعالدهر.
زیرا که شودخوار سوی دهقان
شاخی که بر او بر ثمر نباشد.
ناصرخسرو.
دل شاه در دیدار آن زن مانده بود چنانکه پادشاهی و لشکر بر چشم او خوار شد. (اسکندرنامه نسخۀ خطی).
چون مزاج آدمی گل خوار شد
زرد و بدرنگ و سقیم و خوار شد.
مولوی.
، منقاد و نرم و رام شدن. (یادداشت مؤلف).
- خوار شدن شتر، رام شدن او. (یادداشت مؤلف).
، مرتب شدن مو. از پیچ واشدن. براحتی شانه خور شدن مو. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خوار شدن
بدبخت شدن
تصویری از خوار شدن
تصویر خوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
خوار شدن
ذلیل شدن، به ذلت افتادن، پست شدن، حقیر شدن، احساس حقارت کردن، زبون گشتن
متضاد: عزیز گشتن، عزیزشدن، بی ارزش شدن، بی قدر شدن، بی اهمیت شدن
متضاد: مهم شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن، برنشستن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ هََ کَ دَ)
انس گرفتن. (زوزنی). استیناس. ایلاف، عادت شدن: ضراوه، چیزی را خوگر شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ دَ)
دشوار شدن. سخت شدن. صعب گشتن. استصعاب. اعتیاص. (تاج المصادر بیهقی). اعیاء. اقذعلال. التباث. تعذّر. (المصادر زوزنی). تعسّر. صعوبه. عسر. (تاج المصادر بیهقی) :
بیامد رسن بستد از پیشکار
شد آن کار دشخوار بر شهریار.
فردوسی.
چنان کز سال و مه تنین شود مار
شود عشق از ملامت صعب و دشخوار.
(ویس و رامین).
و رجوع به دشخوار شود
لغت نامه دهخدا
(بُ اُ دَ)
خواب رفتن. بخواب رفتن. خفتن، بیحس شدن. خدر شدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بخواب مصنوعی درآمدن. هیپنوتیز شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواب شدن
تصویر خواب شدن
بخواب فرورفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
بر مرکبی نشستن و از جایی به جایی رفتن رکوب
فرهنگ لغت هوشیار
بخانه کسی ناخوانده بمهمانی رفتن، توضیح گاه نیز مهمان درمقام فروتنی و تعارف یا نقل عمل خویش گوید: دیشب ما بر و بچه ها سر فلان کس هوارشدیم. (این اصطلاح مترادف خراب شدن (بهمین معنی) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوار شدن
تصویر آوار شدن
((شُ))
خراب شدن، فرو ریختن، وارد شدن ناگها نی تعداد زیادی مهمان بر کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوار شدن
تصویر هوار شدن
((~. شُ دَ))
ناخوانده به خانه کسی رفتن
فرهنگ فارسی معین
آمخته شدن، عادت کردن، خو گرفتن، الفت گرفتن، مانوس شدن
متضاد: رمیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
احصل على
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
Board
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
embarquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
einsteigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
乗る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
سوار ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
চড়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
ขึ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
kupanda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
타다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
לעלות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
сідати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
चढ़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
instappen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
embarcarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
садиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
embarcar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
登上
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
wsiadać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
salire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی